الهی!نازنینا!
اخلاق وعرفان یعنی باتوبودن؛باتونجواکردن،باتو گفتن وازتوشنیدن؛
یعنی درخوف تواشک ریختن وبه شوق تونالیدن و ودرعشق توبالیدن
یعنی ازتو لبریز شدن ودرگریه های شوق انگیز باتو شکفتن!
یعنی درلبریزی ازبغضِ دوری ات آب شدن وبرزمین باریدن!
تو یعنی همه کس؛یعنی عشق؛یعنی محبوب؛یعنی معشوق؛
تویعنی آغاز؛یعنی راه؛یعنی پایان؛
تو یعنی حاجت؛یعنی استجابت؛
تو یعنی خواستن؛یعنی توانستن؛
تو یعنی آرزو؛یعنی رسیدن به ارزو؛
تو یعنی تشنگی؛یعنی سیراب شدن؛
تو یعنی همه کس!
وقتی باتو انس گرفتم،نگاهی به گذشته ام انداختم؛نگاهی متحیّر؛دیدم
توچه غریب بوده ای وچه قریب!چه زیبا هستی وچه جذّاب؛ومن چه غافل بوده ام ازاین همه جذّابیت دلربا!
محبتِ تو درصداکردنت ودرگفت وگوباتوپیداست؛وتو چه زیبا این سان خودت رابه من هدیه می کنی!
دانستم که قیامت واقعی،همان ذوب شدن درمحبت شیرین توست!
وفهمیدم که بعثت واقعی همان زنده شدن درمحبت توست!ودینداری،همان پیوند محبانه باتو!
تو محبت خودت رادرجام نجواباخودت به مناجات کنندگانت می نوشانی.مغناطیس وجودت چه زیبا،جذاب وگیراست!
درنجوای باتوست که تمام پستی هادرگرمای محبّتت می سوزد؛ودرسرزمین حاصلخیز مهرورزی ات فضایل درعمق جان مهرورزانت جوانه می زند ومی بالد!
تو خستگی هاراازجان مشتاقانِ همسخنی باخودت می خشکانی وروح نشاط وآرامش رادرجانشان جاری می سازی.
وای!چه حسرتی دارد کسی که پس ازیک عمر،هنوز لذتِ مناجات باتورانچشیده باشد!وچه قدرتودرانتظار او نشسته ای وصدایش می کنی واوهنوز صدایت را پاسخی نمی دهد...شاید وقتش شده باشد...اگر حالا نه،پس کی؟